زهرا ناززهرا ناز، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 9 سال و 23 روز سن داره

دختر دردانه ی من...

جشن میلاد

شب میلاد امام حسن مجتبی خدا این سعادت رو نصیبمون کرد تا برای پسر فاطمه جشنی برپا کنیم و امیدواریم که آقا از ما قبول کنه و در دل های ما عشق اهل بیت قرار بده و... ...
7 مرداد 1392

روز به یادماندنی

عاقبت در یک شب از شب های دور کودک من پا به دنیا می نهد آن زمان بر من خدای مهربان   نام شور انگیز مادر می نهد شب قبل از به دنیا اومدنت  دلشوره خاصی داشتم هم خوشحال بودم از اینکه بعد از نه ماه چشم انتظاری به آغوشم میای ، هم یه خورده از زایمان می ترسیدم و... اون شب تا دیر وقت من و بابا و مامان ثریا بیرون مشغول خرید و کارهای جانبی بودیم و ساعت ده شب  به خونه اومدیم و شام سبکی خوردم و  خودمو مشغول برداشتن وسایل بیمارستان کردم و همش با خودم فکر می کردم تا چند ساعت دیگه چه حسی دارم و... اون شب اصلا خوابم نمی برد با توجه به بالا رفتن وزنم شب های آخر به سختی می تونستم بخوابم ، خلاصه دو سه س...
19 تير 1392

روزهای طلایی

عزیز دل مامانی چند روز دیگه تا تولدت باقی مونده و دیگه واسه خودت خانمی شدی و  با تو بودن اینقدر برای ما شیرینه که یک سال به سرعت برق و باد گذشت البته پر از خاطرات زیبا و روز های طلایی ... بعد از چند روز چشم انتظاری بابا علیرضا  از سفر برگشت و چشم ما به دیدنش روشن شد و  همه با اومدنش ، خوشحال شدیدم   ، واقعا خونه بی پدر هیچ صفایی نداره و الهی همه  پدر های دنیا سایشون روی سر بچه ها باشه ... خوش به حال زهرا ناز که اینقدر بابا علیرضا دوسش داره و کلی هم براش سوغاتی آورد اینم چمدون سوغاتی ها بقیه رو ادامه مطلب ببینید ...
16 تير 1392

ریزه میزه مامانی

 این چند روز حسابی سرمون  شلوغه  اونم به خاطر رفتن بابا علیرضا ، خاله زهرا و دایی مجید به سفر حج و ما دو تا مهمون  ( امیررضا و ملیکا ) داریم که  از شیطونی های امیر رضا چی بگم   همه کلافه کرده و روز شماری میکنیم تا به زودی مسافر ها برگردن و ... اما از ریزه خودم بگم که با همه شیطونی ها  ، امیررضا رو خیلی دوست داره و وقتی بابایی دعواش می کنه  چنان گریه ای می کنه که دل آدم ضعف میره  امروز غروب به لب رود خونه  و بعد به مجتمع تجاری پرشیا رفتیم و  دخترم سرسره بازی کرد و سوار خرگوش موزیکال شد ... با وجود  امیر رضا از قید شام  بیرون خوردن گذشتیم و دست از پا دراز تر به...
7 تير 1392

معاینه پزشکی

دیروز من و بابایی برای چکاب ماهیانه تو رو به دکتر بردیم طبق معمول مطب خیلی شلوغ بود همش بغل بابایی بودی تا نوبت ما بشه اینقدر شیطونی و جیغ می زدی همه کلافه شدند... آقای دکتر مهربون اول گوش هاتو  و بعد ضربان قلبتو معاینه کرد و گفت عالیه ( منم تو دلم گفتم خدایا هزاران بار شکرت ) و سپس قد و وزنت رو گرفت که قد 76 و وزنت هم 10 کیلو ( مامانی فدای قد و بالات بشه ) و دکتر به سیستم نگاهی کرد و با وزن ماه قبل مقایسه کرد و گفت خیلی خوبه ... وقتی  خواست دندونات رو نگاه کنه یه حرکت رفتی که آقای دکتر گفت از او دم درازاست راستی دیروز سالگرد ازدواج مامان ثریا و بابا علیرضا بود و اینم گلی که بابا واسه مامان خرید ال...
30 خرداد 1392

ماهگرد یازدهم

فرشته کوچولوی من  ورودت به ماه دوازدهم زندگی مبارک توی این ماه بهم به خاطر تعطیلات تابستونه بهم وابسته تر شدی و  خدا عاقبت دو سه ماه رو به خیر کنه چه جوری برم سر کار  ...   کارهای این ماهت : عاشق بازی با وسایلی مثل جارو برقی و سیم و کابینت و... هستی و توی غذا ها به ماکارونی خیلی علاقه داری و با یه ولعی می خوری نگو و نپرس و از میوه ها خیار و آلوچه رو بیشتر دوست داری و برنامه های کودک رو با دقت کامل نگاه میکنی  ولی از حرف زدن خبری نیست فقط یکی دوبار بهت گفتم بیا گز بخور گفتی گززززززززززززز و دلمون غش کرد ... توی حموم حسابی بازی میکنی و عاشق آب بازی هستی  از همه مهمتر این که ه...
28 خرداد 1392

بلال خوردن دخترم

قند عسل مامان این روز ها خییییییییییییییییییییییلی شیطون شدی  به حدی که اصلا قابل کنترل نیستی و منم بعضی اوقات کاسه صبرم لبریز میشه و ... دیروز غروب به حیاط رفتیم و بعد از آب بازی ، بابایی واسه ما رو آتیش بلال درست کرد و دخترم عاشق بلال شد اونم خام  و اصلا اجازه نمی داد از دستش بر داریم یه جیغ بنفش می کشید تا ما عقب نشینی کنیم ...
28 خرداد 1392

عکس های نوزادی

دیروز من و بابایی سراغ عکس های دوران نوزادی دخترمون رفتیم و باورمون نمی شد که اینقدر کوچولو بودی و حالا واسه خودت خانمی شدی   و ما اینقدر سرگرمت شدیم  که گذر زمان رو احساس نکردیم و با دیدن عکس ها دلمون واسه اون روزها تنننننننننننننننننننننننگ شد امان از شب بیداری هاااااااااااااااااا که از بی خوابی چشمامون اینطوری می شد و امان از شیر دادن ها ولی با همه سختی شیرین ترین لحظات زندگیه که امیدوارم  همه اونایی که آرزوی نی نی دارن زود به آرزوشون برسن آمین . عکس یک روزگی فرشته نازمون ...
17 خرداد 1392

پدرانه

د ختر که باشی می دونی اولین عشق زندگی پدرته دختر که باشی می دونی محکم ترین پناهگاه دنیا ، آغوش گرم پدرته دختر که باشی می دونی مردانه ترین دستی که می تونی تو دستت بگیری و دیگه از هیچی نترسی ، دستای گرم و مهربون پدرته هر کجای دنیا هم باشی ، قوی ترین فرشته نگهبان پدرته بهترین پدر دنیا روزت مبارک همسفر زندگیم روزت مبارک   ...
4 خرداد 1392