زهرا ناززهرا ناز، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 9 سال و 2 روز سن داره

دختر دردانه ی من...

دختر دریا

دیروز من و دخترم و مامان ثریا به همراه خاله جون رفتیم دریا و تو رو بردیم شنا  ، اما آب یه خورده سرد بود و می لرزیدی و زود آوردمت بیرون و با حوله خشکت کردم و وقتی روی ساحل گذاشتمت از ماسه ها بدت میومد و پاهاتو بهم می مالیدی و ... ولی برای اولین تجربه شنا ، خیلی خوب بود و دوباره یه روز  گرم میبرمت آب بازی تا خندون و شاد باشی عزیزم دووووووووووووووووووووووست دارم یه دنیا فدای تو بشم که چه قدر مایو بهت میاد عاشق پفکم ...
27 شهريور 1392

یا امام هشتم

      نقاره ها ز اوج مناره ها وزیده اند مردم صدای آمدنت را شنیده اند زیباتر از همیشه شده آسمان تو آقا چه قدر ریسه برای تو کشیده اند   اینم عکس های دومین سفر  مشهد زهرا ناز  ( همه عکس ها با موبایل گرفته شد و کیفیت  نداره ) توی حرم با همه بچه ها دوست میشدی و بازی میکردی ...
27 شهريور 1392

چهارده ماهگی زهرا گلی

      چهارده ماهگیت مبارک اول از همه بریم به سراغ کارهایی که توی این ماه خیلی خوب یاد گرفتی : انگشت سبابه رو میاری روی بینی و میگی هیس هیس. وقتی بهت میگم چقدر گردنبندت قشنگه سرتو خم میکنی  به گردنبندت دست می زنی. وقتی برات شعر اتل متل توتوله می خونم خودت روی پاهات می زنی و ادای ما رو در میاری. وقتی خمیازه می کشیم مثل طوطی میای جلو و خمیازه می کشی. وقتی کاری دوست نداشته باشی محکم میگی نه نه. عاشق برنامه کانال طه هستی وقتی آهنگ می زنه تنت رو تکون می دی و می رقصی. انگشتت رو میاری سمت چشم و با اون زبون شیرینت میگی چش چش. عاشق کیف آرایشی و گاهی تا نیم ساعت با وسایل آرایش ب...
24 شهريور 1392

زهرا خانوم راه افتاد ، دلم به تاب تاب افتاد

عشقم ، نفسم ، بهترینم ، دختر شیرینم چند روزی میشه راه افتادی  و خیلی خوب توی اتاق واسه خودت راه میری و خدا رو شکر که تونستی قدم برداری و الهی که همیشه توی زندگی قدم هات خیر و خوشی باشی و... من و بابایی از این اتفاق خیلی خوشحالیم و از مرحله های بزرگ شدنت غرق شادی میشیم و برات بهترین ها رو آرزو مندیم     ...
17 شهريور 1392

روزت مبارررررررررررررررررک

به یمن میلادت ذره ذره نور میشویم و قطره قطره حضور و دل را به سرای کرامتت دخیل می بندیم تا در روز مقدس تولد تو با دست های پاکت تطهیر شویم و... دختر عزیز تر از جانم روزت مبارررررررررررررررک در پناه حق صحیح و سال م باشی گ لم امشب یه جشن کوچولو برات گرفتیم ولی بر خلاف همیشه سرحال نبودی و از مدل کیکی که برات خریدیم خوشت نیومد و ازش می ترسیدی و... از کیک می ترسیدی و گریه میکردی بدو بیا ادامه مطلب هدیه بابا یاسر به دختر گلش   هدیه مامانی واسه زهرا گلی هدیه نقدی مامان ثریا و بابا علیرضا هدیه خاله معصومه (دوست مامانی) دست همه درد نکنه و... ...
17 شهريور 1392

عکس های دخترم در طهنه

توی تعطیلات این هفته تصمیم گرفتیم بریم به ییلاق خاله جون ها تا هم دیداری تازه بشه و هم از گرما ، به یه جای خنک پناه ببریم که واقعا عالی بود و خیلی خوش گذشت مخصوصا به عزیز دل مامانی که یه عالمه تاب بازی کرد و با محمد طاها و ستایش بازی کرد و میوه های خوشمزه خورد و... اینم محمد طاها و ستایش این     ...
16 شهريور 1392

عکس های سیزده ماهگی

سلام ما بعد از یه غیبت طولانی اونم به خاطر نداشتن لب تاپ که خودش کلی ماجرا داشت   برگشتیم و تو این چند روز فسقلی مامان روز به روز شیطون تر و بامزه تر شده و یه عالمه چیزهای جدید یاد گرفته که بعدا میام براتون میگم و... این عکسها مربوط به تعطیلات عید فطر که به مجتمع کوثر رفتیم و حسابی خوش گذشت و یه روز به یاد موندنی بود و ... پ وقتی ذوق میکنی مماغت دیدنی عززززززززززززززززززیزم   ...
10 شهريور 1392

بدون عنوان

دوستاي گلم با عرض پوزش به دليلي لب تابم خراب شد فعلا در دست تعميراته ، از نظراتتون ممنونم و قرار فردا شب به مشهد پابوسي امام رضا بريم و به زودي با عكسهاي جديد ميايم ، دلم براي همتون تنگ شد ....... ...
9 شهريور 1392

مروارید نهم

دختر ریزه من این چند روز خیلی مریضی کشیدی و  الهی همیشه تنت سالم باشه ، اول از اون شب لعنتی که با تب 39 درجه تا صبح بیمارستان کودکان نگهت داشتیم و من و بابا خیلی نگرانت بودیم و خدا رو شکر که با شیاف تبت پایین اومد و بعد از دو سه روز اسهال شدید گرفتی و وزن کم کردی مامان فدای تن لاغرت بشه ، الان یه خورده بهتر شدی و داروهاتو هر هشت ساعت با هزار مکافات بهت میدم آخه خیلی زود بالا میاری و...  امشب افطاری با بابا علیرضا و مامان ثریا رفتیم بیرون ، وقتی سوار ماشین شدیم  ذوق زده شدی و   واسه خودت دست می زدی و همش با آینه جلوی ماشین بازی میکردی و کلی چیزای جدید یاد گرفتی و از همه مهمتر تازه متوجه شدیم بللللللللللللللللللله...
16 مرداد 1392