اولین عاشورای حسینی
امسال اولین سالی بود که عاشورا کنار مامان و بابا بودی صبح روز عاشورا ساعت 8 به سمت ساری (خونه پدرجون ) حرکت کردیم و ...
ساعت ١٠ صبح با پوشیدن لباس مشکی و سربند یاحسین مظلوم ، همراه با پدرجون و مادرجون و عمه یاسی و عمو صابر به امامزاده عباس رفتیم تا توی عزاداری و دسته روی شرکت کنیم ، امیدوارم آقا امام حسین عزاداری دخترم رو قبول کنه و تو رو در پناهش حفظ کنه ، عزیز دلم توی کالسکه نشسته بودی و همه جا رو با تعجب نگاه میکردی بعد از مدتی به خواب عمیق رفتی ( به نظرم از خستگی مسافرت بود ) ما هم مجبور شدیم با همون حالت خواب آلود ازت عکس بگیریم ...