اولین عکسهای آتلیه زهرا ناز
دختر عزیزم توی هفت ماهگی چند روز قبل از جشن دندونی با هم رفتیم آتلیه تا چند تا عکس برات بگیرم و یک عکس هم انتخاب کنیم روز جشن به مهمونا بدیم ، از شانسمون بعد از چند دقیقه چنان حالم بد شد که تو رو به مامان ثریا و خانم عکاس سپردیم و بابایی منو به درمانگاه برد
با سرم و آمپول دو تا سه ساعت طول کشید تا حالم یه خورده بهتر شد و دلم پیشت بود و مثل اینکه خانوم خانوما حوصله به خرج ندادی
و مامانی همه لباساتو نپوشید تا عکس های بیشتری بگیریم و.. خلاصه بعد از مدتها رفتیم عکساتو گرفتیم و وقتی نگاه به عکسها کردیم احساس کردیم که چه قدر کوچولو بودی و حالا دختر عزیزمون بزرگ شده و ... دوستت داریم تا بی نهایت ، عشق من و بابایی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی