گردش تابستانی در سنگچال
صبح روز جمعه به همراه دختر گلم به سمت سنگچال حرکت کردیم و همه فامیلای بابا دور هم جمع شده بودند و منتظر ما بودند و حدود یک ساعت و نیم توی راه بودیم و جاده هراز شلوغ و پر از مسافر بود و از جاده های پر پیچ و خم کوهستانی و جنگلی عبور کردیم خیلی زیبا و چشم نواز بود ولی مدام نگران حالت بودم این روزها بیشتر اوقات وقتی سوار ماشین میشیم حالت بد میشه و با اینکه بهت دارو دادم بی حال بودی الهی دورت بگردم که اصلا تحمل مریضی تو ندارم و خلاصه وقتی رسیدیم به خونه دایی رمضون رفتیم ، مادرجون با دیدنت کلی قربون صدقه رفت ، با صبا جونی و فاطیما شیطونی کردی و توی حیاط همسایه گاو رو دیدی و صداش رو در میاوردی و زندایی برامون نون داغ محلی درست کرد و خیلی بهمون خوش گذشت و ...
سنگچال به روایت تصویر
اون بالا هم منطقه ییلاقی فیلبند
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی