زهرا ناززهرا ناز، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین9 سالگیت مبارک

دختر دردانه ی من...

سفرنامه کربلا

1393/3/14 21:18
نویسنده : مامان زینب
945 بازدید
اشتراک گذاری

امام صادق عليه السلام  فرمودند:  چهار هزار فرشته كنار قبر امام حسين عليه السلام تا روز قيامت خاك عزا بر سر مى ريزند و بر آن بزرگوار گريه مى كنند.
در روايت ديگر است كه خداوند هفتاد هزار فرشته را بر قبر امام حسين عليه السلام باز داشته كه سوگوارى كرده و نماز مى گزارند و براى زائران آن حضرت (كه عارف به حق آن حضرت باشند) دعا مى كنند و به رئيس آنها منصور گفته مى شود، هيچ زائرى به زيارت امام حسين نمى رود مگر اينكه او را مشايعت مى نمايند، بيمار نمى شود مگر اينكه به عيادت او مى روند، نمى ميرد مگر اينكه بر جنازه اش نماز مى گزارند و بعد از فوتش براى او استغفار مى كنند.

صبح روز شنبه ساعت 8 صبح به سمت دفتر زیارتی بابا علیرضا حرکت کردیم و قرار شد ساعت 9 به سمت فرودگاه حرکت کنیم و وقتی رسیدیم همه مسافرا و خانواده هاشون برای بدرقه اومده بودن و عمو جون ( عمو مامانی ) هم برای بدرقه شما اومد و برات کلی خوراکی خرید و شما هم لحظه ای ازش دور نمی شدین و  از بابا علیرضا و بابا یاسر خداحافظی کردیم و  با صلوات و صدای چاووشی راهی اتوبوس شدیم خیلی گریه ام  گرفته بود و بغضی عجیب داشتم و ...

ساعت 11 به فرودگاه رسیدیم و شما هم توی سالن انتظار با مدیر و مداح کاروان حسابی بازی کردی  البته باید بگم  که مدیر کاروان یکی از دوستهای نزدیک خانوادگی ماست و من از بچگی بهش میگفتم عمو و شما هم توی این چند روز بهش میگفتی عمو و  باهاش انس گرفتی و وقتی به اتاق خودمون می رفتیم گریه میکردی و میگفتی عمو بریم و خدا حفظش کنه که خیلی خیلی زحمت کشید و همه جا هوای ما رو داشت و...

حدود ساعت 4 به وقت رسمی عراق به بغداد رسیدیم و از اونجا که شب شهادت امام موسی کاظم بود و به دلیل ازدحام جمعیت به کاظمین نرفتیم و به سمت کربلا رفتیم با وجود دو مداح و مرثیه خوانی حال عجیبی داشتیم و باورمون نمی شد ولی بعد 4 ساعت به کربلا رسیدم و به هتل لولوء الصباح رفتیم و بعد از شام و حمام کردن شما که حسابی خسته بودی شب به حرم نرفتیم و فردا صبح زود ساعت 6:30 بیدار شدیم و بعد از خوردن صبحانه به حرم با صفای  امام حسین رفتیم  وارد صحن شدیم  بغلت کردم و حرم خیلی شلوغ نبود وقتی چشمم به ضریح زیبای آقا افتاد بهت گفتم دخترم بگو حسین و تو رو بردم جلو چسبوندمت به حرم و تعجب کرده بودی باحالت  خاصی همه جا رو نگاه می کردی  ، از اون لحظه به بعد هر جا  ضریح رو میدیدی دست بلند می کردی و می گفتی حسین (جانم به فدای اسمت ) خیلی توی حرم آروم بودی و کمی برات خوراکی آورده بودم مشغول شدی و ما هم زیارت نامه و نماز خوندیم و...

بعد از ظهر آن روز برای نماز مغرب و عشا به سمت حرم آقا ابوالفضل رفتیم صف تفتیش خیلی شلوغ بود و بغلت کرده بودم و مامان ثریا خیلی نگران بود میگفت فشار میدن و زمین میخوری و خلاصه با ذکر صلوات و یا ابوالفضل تونستیم وارد صحن بشیم و زیارت کنیم و  و یاد شعر شه با وفا ابوالفضل می افتادم و باید رفت و از نزدیک احساس کرد و ...

بعد از ظهر روز دوم (دوشنبه ) همراه کاروان به سمت خیمه گاه و تل زینبیه رفتیم و با مداحی یاد اسیری حضرت زینب و دیدن برادر از تل زینبه افتادم که مجسم نمودنش دل هر شیعه ای رو به درد میاره و ...

روز بعد (سه شنبه) از کربلا وداع کردیم به سمت کاظمین حرکت کردیم و ساعت 12 ظهر به هتل جنت الزهرا رسیدیم و بعد از ناهار و استراحت به سمت حرم دو امام بزرگوار رفتیم و حرم بسیار با صفایی بود و یاد حرم امام رضا افتادم و بعد از نماز و زیارت و دعای توسل خوندیم و برای همه مریض ها و گرفتار ها دعا کردیم و ...

صبح روز چهار شنبه به سمت نجف رفتیم و نزدیکای ظهر به مسجد سهله رفتیم و حدود 12 رکعت نماز خوندیم و هوا خیلی گرم بود و منم دلواپست بودم و دست و صورتت رو آب خنک می زدم و برات بستنی خریدم تا گرما زده نشی و بعد به سمت مسجد حنانه و مرقد کمیل ابن زیاد رفتیم و به دلیل گرمای شدید از ماشین پیاده نشدیم و حدود ساعت 2 به هتل نجف الرقیم رسیدیم و ناهار خوردیم و استراحت کردیم و بعذ از نماز مغرب و عشا به سمت حرم امیرالمومنین رفتیم و زیارت کردیم و ...

بعد از ظهر روز بعد به مرقد میثم تمار و مسلم بن عقیل و مختار سقفی و مسجد کوفه رفتیم و خدا رو شکر که تونستیم اعمال مسجد کوفه انجام بدیم و توی مسجد کوفه کلی با بچه های دیگه بازی کردی و وسط مسجد حوض بزرگی داشت و لج کرده بودی که برم توی حوض و هر کاری کردیم قانع نشدی و مامانی شما رو برد و کمی آب بازی کردی ولی ول کن نبودی و...

خلاصه این سفر شیرین به پایان رسید و خدا رو صد هزار بار شکر که به سلامت رسیدیم و مخصوصا شما که خیلی نگرانت بودم و یه تشکر ویژه از مامان و بابای گلم که رفتن به این سفر رو مدیون اونها هستم

انشالله قسمت همه آرزومندان

 

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان فاطمه
17 خرداد 93 23:44
زيارت قبول زينب جان ، دلمان را عجيب هوايي كردي .... ممنونم عزیزم انشالله با زهرا خانوم تشریف ببرید