اولین حموم نفسم در چهار روزگی
به دنیا اومدن گل پسر مامان
امیر حسین ساعت 15:45 دقیقه روز دوشنبه هفتم اردیبهشت مهمون خونه دلمون شد ، عاشقش بودیم و با دیدنش عاشق تر شدیم و ... امشب چه ناز دانه گلی در چمن رسید گویی بساط عیش مداوم به من رسید نور ستاره ای در شب تولدش انگار که فرشته ای از ازل رسید پسر عزیزم تولدت مبارک اینم کادو هایی که از قبل خریدیم واسه خواهر جون و گفتیم داداشی برات آورده ...
نویسنده :
مامان زینب
22:34
سیسمونی امیرحسین
بقیه در ادامه مطلب لباس مخصوص آتلیه ...
نویسنده :
مامان زینب
8:36
گشت و گذار بهاری
دختر گلم این روز ها وقتی که غروب میشه از خواب بعد از ظهر بیدار میشی و میگی خسته شدم و حوصله ام سر رفت بریم بیرون و دوست داری سوار ماشین بشی و دور بزنی و به قول خودت شام و ساندویچ بخوریم و اینقدر شیرین زبونی میکنی که بابایی هم از خدا خواسته در خواستت رو اجرا میکنه و ... این چند روز درگیر خرید کردن سیسمونی برای نی نی هستیم و هر روز با ذوق از داداشی تعریف میکنی میگی تخت و کمد خریدیم و نی نی به هیچکی نمیدم و گاهی اوقات هم یه کوچولو حسودی میکنی و ... بزودی با عکسای جدید سیسمونی میایم گلهای بهاری حیاط خونه ...
نویسنده :
مامان زینب
2:35
روز مادر
مادر، بوسه بر دستان خسته تو جانم را تازه می کند و دیدار تو عشق را در دلم به ارمغان می آورد. ایمانم از دعای توست و خدایم را از زبان تو شناخته ام ، عبادت را تو به من آموخته ای ، پس همیشه دعایم کن چرا که دعایت سرمایه فردای من است این کیک و لباس عروس رو به مناسبت اینکه اسمت زهرا بود برات خریدیم و کلی ذوق کردی ...
نویسنده :
مامان زینب
2:04
بهار 94
دختر کوچک من فصل بهار است باز کن پنجره را ، تا بدین کلبه رسد نغمه مرغان خوش آهنگ تا نسیمی به سر زلف تو ریزد گل صد رنگ تا بخوانیم به همراه کبوتر غزل صبح تا برانیم به آواز قناری غم خود را ز دل تنگ ... فرشته کوچک زندگیم ، زهرا ناز عزیزم امیدوارم سال جدید برایت سرشار از شادی و سلامتی باشد . هفت سین خونه حاج آقا با فاطمه و آرین جون عکس های سیزده بدر اینم گلهای خونمون ...
نویسنده :
مامان زینب
0:54
یک آخر هفته دلچسب در ساحل دریا
دخترعزیزم ، دلبندم شادی تو و خنده های زیبایت ، بی شک یاد آور این است که باید روزی هزاران بار شکر گذار خدا باشیم ، زیرا با هدیه بی نظیرش به زندگیمان عشق و گرما بخشید و ... دوستت داریم با همه وجود مون هوای مه آلود که هر از چند گاهی آفتابی میشد ...
نویسنده :
مامان زینب
0:24
تولد مامان و بابا
حس بودنت قشنگترین حس دنیاست تو که باشی ... هر روز را ... نه ! هر ثانیه را ... عشق است !! حالا که در کنارم هستی ، حس میکنم بودنم را هیچ چیز ... معجزه دست های تو نمی شود !!! همراه همیشگی ام تولدت مبارک و شمع صد سالگیت فروزان تولد امسال برامون لذت بیشتری داشت چون که دختر گلم بزرگتر شده بود و معنای واقعی تولد درک می کرد و تا چند روز بعد از تولد برام از خاطره شمع و کیک و ... صحبت میکرد و وقتی براش لباس عروس پوشیدم پشت چشم نازک می کرد و قر می داد و قند که خوبه ، کله قن...
نویسنده :
مامان زینب
11:32